تاریخ : دوشنبه 23 بهمن 1391 | 10:41 ب.ظ | نویسنده : الیاس
آن روز که روزنامه گفت : شاه رفت
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: کاش میدانستیم همه چیز در این کره ی خاکی فانیست، شعر، الیاس اهورا، اشعار سیاسی، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
قلم داشت شهادت میداد هر آمدنی رفتنی دارد
هر تولدی را کفنی باید
تو که آمدی جای او که رفته
بدان خوبی نیامده و بدی هم نرفته
شاه رفت
با تیتر بزرگ روزنامه
چه چیز ها که می آید و می رود روزانه
هر آمدنی رفتنی دارد و هر شروعی پایانی
اکنون شما هم فکر نکنید که جاودانید
الیاس اهورا
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: کاش میدانستیم همه چیز در این کره ی خاکی فانیست، شعر، الیاس اهورا، اشعار سیاسی، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : شنبه 6 آبان 1391 | 01:30 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تاریخ : چهارشنبه 3 آبان 1391 | 03:27 ب.ظ | نویسنده : الیاس
مریم عزیز
ورودت و به جمع خانواده
تبریک میگم عزیزم
امیدوارم روز های خوبی کنار
همدیگه داشته باشیم
برچسب ها: ورودت مبارک مریم عزیز، خانواده اهورا، مریم اهورا، افشین اهورا، نگار اهورا، الیاس اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
سلام دوستان خوبم .
ببخشید که یه مدت کنارتون نبودم .
این کار جدیدی که پیدا کرده بودم تمام وقتم و گرفته بود که نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه این کارم هم به جمع 4 تا شغل قبلیم پیوست و این و هم به نوعی از دست دادم .
یادم روز اولی که از کار اصلیم یعنی روزنامه همشهری امده بودم بیرون چقدر ناراحت بودم ولی الان دیگه وقتی یه اتفاق میفته و مجبور میشم دوباره از شغلم دست بکشم واقعا خندم میگیره .
تا الان 5 تا شغل عوض کردم تقریبا توی 3 ماه . همین طوری پیش برم فکر کنم یه رکورد بزنم برای خودم .
ولی خدایی دلم برای وبلاگم خیلی تنگ شده بود .
طبقه بندی: روزمرگی های ما،
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، روزمرگی های من، 5 تا شغل عوض کردم، ولی خدایی دلم برای وبلاگم تنگ شده بود،
اما بگذار چیزی کنم من اعتراف
از دروغ هایی که شنید گوشم
دگر به اینه هم ندارم اعتماد
دروغ می گوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم
از اخرت غافلیم و صبح تا شب دنیایمان را بکر میکنیم
ما شده ایم یه لشگر و خدا شده است دشمنمان
هفتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، دروغ، دروغ میگوییم و تسبیح به دست ذکر میکنیم، هتاد سال عبادت و یک ساعت فکر نمیکنیم، شعر، هنر داستان و شعرو ....، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : پنجشنبه 26 مرداد 1391 | 09:19 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
آدمها ساده می آیند...
ساده دلت را با خود میبرند...
ساده خسته میشوند از دلت...ساده دلت را می اندازند دور...
می شکنند...ساده میروند...
به همین سادگی!
...
ساده دلت را با خود میبرند...
ساده خسته میشوند از دلت...ساده دلت را می اندازند دور...
می شکنند...ساده میروند...
به همین سادگی!
...
میبینی!
آدمها خیلی ساده اند!
خیلی!
آدمها خیلی ساده اند!
خیلی!
برچسب ها: ساده می ایند، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، شعر، دل شکستن، ادم های ساده،
نفس کشیدن کنار جماعت گرگ عالم
چند روزیه به تو فکر میکنم خیلی بد حالم
یک شب بی خبر گذاشتی و رفتی
همون شب بود که شکست شیشه شراب 7 سالم
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، شیشه شراب، شعر، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، جماعت گرگ عالم،
تاریخ : یکشنبه 25 تیر 1391 | 06:30 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
تاریخ : جمعه 23 تیر 1391 | 05:52 ب.ظ | نویسنده : افشین اهورا
حرفی زدم با تو
گفتی: کلامت سلامت
گذاشتی رفتی و روی دلم
موند زخمی علامت
تو هم مثل ان همه چیز
که از زندگیم یه روز پر کشید و رفت
از بودن با تو زمانه کرد من و ملامت
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، افشین اهورا، همه چیز یه روز پر خواهد کشید، نسل سوخته، نسل سوخاری، فکر تو چار چوب چک خوردن، هنر داستان و شعر و ....، شعر، داستان، نثر، نثر ادبی، خستگی هام اه، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند،
تاریخ : جمعه 9 تیر 1391 | 02:37 ب.ظ | نویسنده : الیاس
سهم من از این دنیا نگاه کردن
به دیوار از پشت میله ها بود
ارزوی بچگی های من داشتن
اسمون ابی و بازی کردن با تیله ها بود
بزرگ شدیم با این ارزو که زود تر بزرگ شویم
دریغ از این که بزرگی ها سرشار از حیله ها بود
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستان و شعر و ...، شعر، شعر های حبسیه، جفت 6 تو میاری ولی 6دردت هواست، افشین اهورا، شعر و داستان های خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، نثر ادبی، داستان، سیاست کثیف این روز های پست، اینده در کمین است،
تاریخ : شنبه 3 تیر 1391 | 11:40 ب.ظ | نویسنده : الیاس
باز دل تو از من تیره شد
دوچشمان وحشی تو به من خیره شد
باز شب است و من غم دارم
از شرم نگاه تو تب دارم
امشب صبح نخواهد شد
موذن صبح اذان نخواهد گفت
امشب شبی سخت است
کسی اسوده نخواهد خفت
خنجر میزنی بر من
با اتش رنگ چشات
اتش این دل خاموش نشود
تا خاموش نکنی از من نگات
چه کردی با من ای دو چشم
اشفته و مست و پریشانم
اتش زدی من را دو چشم
رسوا کردی بین رفیقانم
شب است و من در کوچه های بی خابی
خاب بر چشمانم نمی اید
افسوس هیچ فرشته ایه ای
جزء ایه یئس نمی خواند
کینه دارم از دو چشم
کسی این را نمی داند
در این کوچه سرد و نمناک
کسی به انتظار نمی ماند
امشب صبح نخواهد شد
موذن صبح اذان نخواهد گفت
امشب شبی سخت است
کسی اسوده نخواهد خفت
طبقه بندی: شعر،
برچسب ها: شعر، هنر، داستان، شعر های مستی، کوچه تاریک، الیاس اهورا، روز های افسوس گرا، چشمان وحشی، شعری که از دهانم ریخت، خانواده اهورا، شنیدن صداهایی که در اعماق چاه باز فریاد میزنند، هنر داستان و شعر و ...،
.: Weblog Themes By Pichak :.